رفتي و مرا با دلتنگي هايم تنها گذاشتي ! رفتي در فصلي که تنها اميدم خدا بود و ترانه و تو که دستهايت سايه باني بود بر بي کسي هاي من ... تو که گمان مي کردم از تبار آسماني و دلتنگي هايم را در مي يابي ... تو که گمان مي کردم ساده اي و سادگي ام را باور داري ... و افسوس که حتي نمي خواستي هم قسم باشي ... افسوس رفتي ... ساده ، ساده مثل دلتنگي هاي من ... و حتي ساده مثل سادگي هايم ! من ماندم و يک عمر خاطره ... و حتي باور نکردم اين بريدن را ... کاش کمي از آنچه که در باورم بودي ، در باورت خانه داشتم ! کاش مي فهميدي صداقتي را که در حرفم بود و در نگاهت نبود ... کاش مي فهميدي بي تو صدا تاب نمي آورد ... رفتي و گريه هايم را نديدي ... و حتي نفهميدي من تنها کسي بودم که ........... قصه به پايان رسيد و من هنوز در اين خيالم که چرا به تو دل بستم و چرا تو به اين سادگي از من دل بريدي ؟!! ترانه ها يي که گرچه در نبود تو نوشته شد اما فقط و فقط مال تو بود که سادگي ام را باور نکردي!
گناهت را مي بخشم ! مي بخشمت که از من دل بريدي و حتي نديدي که بي تو چه بر سر اين ترانه ها مي آيد !
نديدي اشک هايي را که قطره قطره اش قصه ي من بود و بغضي که از هرچه بود از شادي نبود !
بغضي که به دست تو شکست و چشماني که از رفتن تو غرق اشک شد و تو حتي به اين اشکها اعتنا نکردي !
اعتنا نکردي به حرمت ترانه ها يي که تنها سهم من از چشمانت بود !
به حرمت آن شاخه ي گل سرخ که لاي دفتر ترانه هايم خشک شد !
به حرمت قدمهايي که با هم در آن کوچه ي هميشگي زديم !
تو حتي به التماس هايم هم اعتنا
نکردي !
قصه به پايان رسيد و من همچنان در خيال چشمان سياه تو ام که ساده فريبم داد !
قصه به پايان رسيد و من هنوز بي عشق تو از تمام رويا ها دلگيرم ! تبادل تاریخ تولد آنلاین...
ما را در سایت تبادل تاریخ تولد آنلاین دنبال می کنید